با فرزندانمان چگونه رفتار می کنیم ؟


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



http://upload.tehran98.com/upm
تومان


تاریخ : جمعه 16 مرداد 1394
بازدید : 105
نویسنده : جوهری

داستان اولی :

 

 روزی در دفتر یک وکیل نشسته بودم که با بزرگترین سارق حرفه ای آشنا شدم؛
ازاو پرسیدم چگونه به اینجا رسیدی؟
با تبسمی گفت :علت  مادرم بود,

 

گفتم چگونه؟
گفت: چهارم ابتدایی بودم وروزی از مدرسه بازگشتم در حالی که مداد سیاهم گم شده بود,هنگامی که مادرم فهمید سخت مرا تنبیه کرد و مرا غیر مسوول وبی حواس و... خطاب کرد

 

آنقدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم؛ و مدادهای دوستانم را بردارم؛
روز بعد نقشه ام را عملی کردم ،و هر روز یک دو مداد کش می رفتم تا اینکه تا پایان ترم از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم،

 

ابتدای کار خیلی با ترس اینکار را انجام می دادم ولی کم کم بر ترس غلبه پیدا کردم ،وازنقشه های زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستام می دزدیدم وبه خودشان می فروختم،

 

بعد از مدتی اینکار برایم عادی شد تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه ودفتر مدیر توسعه دادم،خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه ای بود ..تا اینکه سارق حرفه ای شدم.

 
 ***********
 


داستان دومی از زبان مادری که فرزندش حالا مدیر بزرگترین مرکز خیریه شهرش شده: 

 

 

 

  پسرم دوم دبستان بود روزی از مدرسه بازگشت در حالی که مداد سیاهش را گم کرده بود،
گفت مدادم را گم کردم.

 

گفتم خوب چکار کردی بدون مداد؟
گفت از دوستم مداد گرفتم

 

به او گفتم: خوبه ،دوستت از تو چیزی نخواست؟ خوراکی چیزی ..؟
گفت :نه چیزی از من نخواست.
گفتم: پس او نیکیهای زیادی را سود کرد ،تو چرا اینقدر نیکی جمع نکنی؟

 

گفت: چگونه من هم نیکی جمع کنم ؛

 

به او گفتم دو مداد می خریم یکی برای خودت ودیگری برای کسی که ممکن مدادش گم شود وآن را (مداد نیکیها) می نامیم،اون مداد را برای کسی که مدادش گم شود سر زنگ درس می دهی وبعد از پایان درس پس می گیری،

 

پسرم خیلی شادمان شد وشادیش بعد از عملی کردن این پیشنهاد چند برابر شد،طوریکه در کیفش تا شش مداد بر می داشت که به نفرات بیشتر کمک کند و عجیب تر آنکه سطح علمی درسش بسیار رشد کرد وعلاقه اش به مدرسه چند برابر شد وستاره کلاسش شد بطوریکه همه او را صاحب مدادهای ذخیره می شناختند ؛وهمیشه از او کمک می گرفتند.
حالا بزرگ شده واز نظر علمی در سطح عالی قرارگرفته وتشکیل خانواده داده،
واکنون صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهرمان است

 


پس در تربیت مان خیلی مراقب رفتارمان باشیم وموقعیتهای ناخوش را به خوبی به موقعیت خوب تربیتی تبدیل کنیم.

ببینیم با فرزندانمان باید چگونه رفتار کنیم ؟





:: برچسب‌ها: تلنگر ,

مطالب مرتبط با این پست :

می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








جوهری معلم پایه اول با ۸ سال سابقه تدریس، معلم پویای شهرستان در سال تحصیلی ۹۷-۹۶، رتبه اول شهرستان در جشنواره درس پژوهی سال تحصیلی ۹۷-۹۶، رتبه سوم شهرستان در جشنواره درس پژوهی سال تحصیلی ۹۴-۹۳





RSS

Powered By
loxblog.Com